داستان عاشقانه ی یک شعر از کسای که احساسی هستن خواهش میکنم نخونن چون ....
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (مانسل بوسه های خیابانی هستیم) و آدرس 2000x.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 9
بازدید کل : 27351
تعداد مطالب : 33
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

(مانسل بوسه های خیابانی هستیم)
مرادوست بدار اندکی اما طولانی.........

ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن

این شعر شد به گوش


کمتر کسی رسیده.که با خوندن مطلب زیر به این مساله پی خواهید برد.
 مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند.
دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ،
پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.


دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند،
به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند
عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند.
ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود .
تا اینکه یک روز.
مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی
که هدیه ای از اوستا بوده ،
در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند...



مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی
ساکت و کم حرف می شود. سالها بعد از پیروزی انقلاب ،
وقتی شاه از دنیا می رود ، زن های شاه از ترس فرح ، هر کدام به
کشوری می روند و نامزد اوستا به فرانسه ..



در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب
وجدان می شود.
و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد.
اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید..

حالا یک بار دیگه شعر رو بخونید ....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







   
 
   
M3-5